______________________________________________________________________________________________________________________________________

تحلیل کارشناسان از وضعیت امروز شعر آیینی در گفت و گو با «خیمه»

مذهبی تر شده، اما معنوی تر، نه

.

.

1 - تعریف شما از شعر آیینی چیست و به چه نوع اشعاری با چه محتوا و قالبی شعر آیینی گفته می‌شود؟

در سال های اخیر، تمام دغدغه من شعر آیینی و دینی – بخصوص شعر عاشورایی – بوده است و بسیار و فراوان به تعریف درست آن اندیشیده ام. «شعر آیینی» تعریفی سهل و ممتنع دارد. سهل از آن جهت که می توان – با تساهل و تسامح – بر هر شعری که موضوع دینی داشته باشد، عنوان شعر آیینی نهاد. و ممتنع از آن روی که بسیاری از شعرها علی رغم این که با موضوع دینی سروده شده اند، به خاطر آن که در سیرت و باطن با آموزه های وحیانی و قرآنی در تقابل اند، شعر آیینی نیستند

در باور بسیاری هر شعری که موضوع دینی داشته و در مدح و منقبت و مراثی ائمه اطهار (علیهم السلام) سروده شده باشد، شعر آیینی ست. این بدترین و نارساترین تعریفی ست که از شعر دینی و آیینی می توان ارائه داد. با چنین تعریف نارسایی شاعرانی همچون حافظ به اعتبار این که پوسته، برونه و موضوع اشعارشان دینی نیست، بیرون از دایره شعر آیینی قرار می گیرند، و شوربختانه شاعرانی که شعرشان هیچ نسبتی با شعر آیینی اصیل و فاخر ندارد، صرفا به اعتبار این که موضوع اشعارشان دینی ست، در صف شاعران آیینی! حال آن که اطلاق عنوان «شعر آیینی» بر بسیاری از شعرهایی که موضوع دینی دارند، به خاطر آن که از موضع و مضمون ارجمند و شریفی برخوردار نیستند، جفا به شعر و شاعران آیینی ست.

آری، شعر آیینی الزاماً نباید موضوع دینی داشته و در ستایش بزرگان دینی و مناسبت‌های مذهبی سروده شده باشد، بلکه پیش‌تر و بیش تر از موضوع دینی، باید «موضع» دینی داشته باشد. «موضوع» توقف در منزل صورت و ظاهر دین است – یعنی مدح و منقبت صرف – و «موضع» پرداختن به درونه، سیرت و حقیقت دین، یعنی بیان معارف و حقایق دینی و توحیدی. جان مایه شعر آیینی اصیل و فاخر «موضع مندی» آن است، نه «موضوع بندی» آن. یعنی ایستادن شاعر در جبهه «حق» و حق مداری و برائت از ظلم و باطل و زشتی و پلشتی. از این منظر حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی آیینی ترین شاعر تاریخ ادبیات ماست، چرا که در همه سروده های خود موضع مسلمانی و ایمانی دارد.

از منظر اسلام و قرآن، شاعر آیینی اصیل کسی است که شعرش حاصل جمع «تعهد ادبی» و «تعهد دینی و انسانی» باشد. تعهد ادبی یعنی «چگونه گفتن»، یعنی صورت و ساختار و تکنیک. «تعهد دینی و انسانی» نیز یعنی در کنار چگونه گفتن، به «چه گفتن» بها دادن. یعنی شعرمان محصول تلفیق هنرمندانه «فرم و محتوا» و آمیزه‌ای مقبول از «چگونه گفتن» و «چه گفتن» باشد. یعنی ساختار، تکنیک و مولفه‌های زیباشناختی را در خدمت و استخدام مضمون و محتوای فاخر و ارجمند در آوردن. یعنی به شعر به چشم هدف «غایی و نهایی» نگاه نکردن، بلکه از هنر شعر به عنوان وسیله‌ای برای ابلاغ پیام‌های انسانی و اخلاقی بهره گرفتن.

جان کلام آن که شعر آیینی، شعری نیست که تنها موضوع دینی و آیینی داشته باشد، بلکه پیش‌تر و بیش‌تر از موضوع، باید «موضع دینی» داشته باشد . این نکته ظریفی ست که در تعریف شعر آیینی روزگار ما گاهی مورد غفلت قرار می‌گیرد.

شاعر آیینی واقعی به طور قطع در شعر خود موضع دینی را در نظر می گیرد و این موضع چیزی نخواهد بود جزعبودیت، یکتاپرستی، عزت مداری، آزادگی، حق جویی، عدالت خواهی و پرداختن به کرامت های انسانی .

شعر آیینی فاخر و اصیل شعری است که «موضع دینی» داشته باشد و این موضع منبعث از معارف الهی و حقایق توحیدی و نبوی باشد. برخورداری از مواضع منطبق بر آموزه های وحیانی و قرآنی نیازمند داشتن «دانش و بینش» دینی یا به تعبیری رساتر «بصیرت دینی» ست. در غیر این صورت حرکت در مسیر حق کاری ست بس دشوار و غیر ممکن، چنان که امام صادق می فرماید:

می فرماید:‏ ‎««العامل على غیر بصیرهٍ کالسّائر على غیر الطّریق، و لا یزیده سرعه السّیر من الطّریق الاّ بعدا»، کسى که بدون بینش عمل کند، همچون کسى است که در بیراهه رود، چنین کسى هر چه تندتر رود، از راه دورتر مى افتد.‏ (الأمالی للصدوق: ۵۰۷ر۷۰۵).

به تعبیر قرآن شاعران در گمراهی‌اند، مگر کسانی که اهل ایمان، عمل صالح و ذکر الهی باشند: «الشعراءُ یتّبعُهم الغاوُون…الا الذین آمَنوا و عملوا الصالحاتِ و ذکروا اللهَ کثیرا…»، روح القدس نیز تنها بر شعر شاعرانی که دارای چنین ویژگی هایی باشند مُهر تایید می زند. اما اگر شاعر آیینی – به هر علت – از دایره آموزه‌های دینی و قرآنی خارج شود، و در مسیری مخالف با قرآن و عترت حرکت کند، مورد طمع شیطان قرار خواهد گرفت و شعرش چیزی جز القائات و الهامات شیطانی نخواهد بود

وقتی صحبت از شعر دینی و آیینی می شود، بلافاصله کارکردهایی چون «مدح و منقبت» و «سوگ و مرثیه» در ذهن مخاطب تداعی می شود. حال آن که با بررسی سیر تکوینی و روند تکاملی شعر آیینی و بازخوانی اشعار قله‌های شعر و ادب پارسی در می یابیم که رسالت اصلی شعر دینی از رودکی تا نیما، نشر و ترویج آموزه‌های اخلاقی، احیای کرامت‌های انسانی، انتشار بینایی و دانایی، و مقابله با جهل و خرافه و گزافه بوده است و مداحی و مرثیه خوانی بخش بسیار کوچکی از آثار بزرگان ادبی را به خود اختصاص داده است.

رسالت اصلی و اصیل و هدف غایی و نهایی شاعران دینی و آیینی پیش و بیش از آن که مداحی و مرثیه خوانی باشد، تبلیغ و تبیین آموزه‌های وحیانی و قرآنی – بخصوص توحید و یکتاپرستی – نشر و ترویج فضایل اخلاقی و کرامت‌های انسانی، مقابله با جهل و خرافه و گزافه، نقد سلوک دینی، و تقویت گفتمان اصلاح گرانه است.

شعر و عرش و شرع از هم خاستند

تا دو عالم زین سه حرف آراستند

«عطار نیشابوری»

2 - شعر آیینی با تعریف شما چه سابقه‌ای در تاریخ ادبیات فارسی دارد و چه کسانی این نوع شعر می‌سرودند؟

با بررسی کارنامه شعر و ادب پارسی، به خوبی می توان دریافت که نام آوران و بزرگان این عرصه همواره در قامت یک آسیب پژوه دینی و «مُصلح اجتماعی» ظهور کرده و هنر شعر و شاعری را در مسیر نشر و ترویج معارف اصیل توحیدی، بیان مکارم اخلاق و اصلاح ناهنجاری های اجتماعی و اخلاقی به خدمت گرفته اند. عصاره و جانمایه اشعار شاعرانی چون فردوسی، ناصرخسرو، سنایی، عطار، مولانا، سعدی، حافظ، صائب، بیدل، اقبال لاهوری، پروین اعتصامی و... به نوعی نقد و کالبدشکافی سلوک دینی و موید این ادعاست.

نگاه قله های شعر پارسی به شعر و شاعری نیز دقیقا مشابه نگاهی است که علامه اقبال به شعر دارد:

شعر را مقصود اگر آدم گری است

شاعری هم وارث پیغمبری است

نگاه قله های سربه فلک کشیده شعر با شکوه پارسی از جنس چنین نگاهی بوده است. هم چنان که «اخوان» گفته است: « شعر، محصول بی‌تابی آدمی است؛ در لحظاتی که آدمی در پرتو شعور نبوت قرار می‌گیرد.» نگاه بنیانگذار شعر نو«نیما یوشیج» به شعر و شاعری نیز نگاهی ارجمند و انسانی است. چنان که در کتاب «در باره هنر شعر و شاعری» می گوید: « شاعری نیز مرتبه ای است که به اصطلاح قدما باید آن را متصل به افق ملائکه تصور کنیم، یعنی حد بلوغ طبیعی نفس.»

در اینجا برای پیشگیری از سوءبرداشت لازم است بگویم که کسی مُنکر این نیست که شعر باید از جوهره شعری و عنصر شاعرانگی و کیفیت ادبی برخوردار باشد. ولی فاجعه زمانی اتفاق می افتد که شعر برای یک شاعر تبدیل به هدف غایی و نهایی می شود و در دنیای او جای همه چیز را می گیرد.

ولی متاسفانه - همچنان که اشاره شد - وقتی صحبت از شعر دینی و آیینی می شود، بلافاصله کارکردهایی چون «مدح و منقبت» و «سوگ و مرثیه» در ذهن مخاطب تداعی می شود. حال آن که با بررسی سیر تکوینی و روند تکاملی شعر آیینی و بازخوانی اشعار قله‌های شعر و ادب پارسی در می یابیم که رسالت اصلی شعر دینی از رودکی تا نیما، نشر و ترویج آموزه‌های اخلاقی، احیای کرامت‌های انسانی، انتشار بینایی و دانایی، و مقابله با جهل و خرافه و گزافه بوده است و مداحی و مرثیه خوانی بخش بسیار کوچکی از آثار بزرگان ادبی را به خود اختصاص داده است.

3 - روند حرکت؛ رشد یا افت شعر آیینی را در چهار دهه اخیر چطور ارزیابی می‌کنید؟

قبل از هر چیز تاکید بر این نکته ضروری است که بی هیچ شکی کارنامه شعر دینی و آیینی روزگار ما از آثار فاخر، عمیق و ارجمند بی بهره نیست. بدیهی است در طول چهل سال گذشته شاعران روشن اندیشِ دین آگاه برگ های بسیار زرینی بر این صحیفه پر افتخار و باشکوه افزوده اند که قابل ستایش و تقدیر است.

ولی از آنجا که سقف انتظار و توقع جامعه دینی ما از شعر و شاعران آیینی، هم ترازی با قله های سر به فلک کشیده ای همچون فردوسی، ناصرخسرو، سنایی، عطار، مولانا، حافظ و سعدی است، وضع «موجود» را با آرمان «موعود» می سنجند و از این منظر در این کارنامه کاستی هایی می بینند که تذکر و یادآوری این کاستی ها ما را به تلاش بیش تر برای به کمال رساندن آن کمک می کند. به اذعان اکثر کارشناسان و پژوهشگران، این گونه ادبی برای رسیدن به کمال همچنان نیازمند پالایش و پیرایش محتوایی و مضمونی است که نباید از روی مصلحت سنجی از این دقیقه غافل بود. یادمان نرود که صیانت و پاسداری از این میراث گرانسنگِ معنوی، رسالتی است که بر دوش یکایک ما سنگینی می کند. در جان و جهان«شعر آیینی» روزگار ما، روزنه های مسدودی وجود دارد که می توان با شناسایی و گشودن آنها، راه را برای زایندگی و بالندگی هر چه بیش تر این شجره طیبه فراهم کرد.

با واکاوی و کالبدشکافی کارنامه شعر آیینی، به این نتیجه می‌رسیم که بعد از انقلاب – منهای دهه شصت - شعر ما مذهبی‌تر شده، ولی معنوی ‌تر نشده است. چرا که اگر شعر ما معنوی تر شده بود، می باید امروز شعر توحیدی و نبوی از پر برگ و بارترین شاخه های شعر آیینی می بودند که متاسفانه اینچنین نیست. این نشانه، گواه صادقی بر درستی این ادعاست. آری، بعد از دهه شصت به علت توجه افراطی به پوسته دین(شعائر و مناسک) و غفلت از وجوه معرفت شناسانه، در شعر دینی و آیینی ما مذهبیت از معنویت سبقت گرفت. یعنی پیش و بیش از آن که روح معنویت در کالبد شعر آیینی ما حلول کند، روح مذهبیت در کالبد آن حلول کرده است. در نتیجه در بسیاری از موارد موضوع شعر ما مذهبی شده، ولی موضع شعر ما نه. افزایش کمی زیرشاخه‌های شعر آیینی نیز موید این معناست. یعنی بسیاری از شاعران علی رغم پرداختن به اکثر مناسبت‌های مذهبی در طول سال، جان و جهان شعرشان از معنویت اصیل دینی خالی است. از همین روست که حلقه گمشده شعر آیینی روزگار ما «توحید» است، و این شاخه از شعر آیینی در مقایسه با سایر زیرشاخه‌ها، نحیف‌ تر و فقیرتر است. زیرا در این حوزه سفارشی در کار نیست که بر مبنای آن شاعر دست به تولید اثر بزند. از همین رو شاعران ما در شعر آیینی به همه موضوعات می‌پردازند جز «خدا» که اصل و اساس و عصاره همه معارف دینی است.

در شعر مذهبی زمانه ما توجه به شعائر و مناسک دینی خیلی زیاد شده است، ولی متاسفانه در پس پشت این ظاهر دینی، معنویت اصیل و ناب در شعرها کمتر دیده می‌شود. علت این امر تقدم «تربیت مذهبی» بر «تربیت معنوی» است. تربیت مذهبی ظاهر ما را مذهبی می‌کند، تربیت معنوی باطن ما را. شخصیت‌هایی امثال فردوسی، مولانا، ناصرخسرو، سعدی و حافظ که جان و جهان شعرشان سرشار از معارف اصیل توحیدی، حکمی و اخلاقی است، محصول تربیت معنوی هستند. از همین روست که به مثنوی مولانا «مثنوی معنوی» می گوییم و از حافظ با عنوان «لسان الغیب» نام می بریم. ولی بعضی از شاعران روز و روزگار ما که شعرشان انباشته از واژه‌های دینی است، ولی جز مدح و منقبت و سوگ و مرثیه حرف دیگری برای گفتن ندارند، شعرشان مصداق «شعر مذهبی» است.

4 - با توجه به اینکه می‌توان شعر عاشورایی را نیز گونه‌ای از شعر آیینی دانست، وضعیت این نوع شعر را در سال‌های اخیر از نظر کیفیت و ماندگاری چطور می‌بینید؟

در یک تعریف ساده می توان گفت «شعر عاشورایی» شعری است «موضع مند»، «مستند»، «معرفت محور»، «تبیینی، تحلیلی»، و مبتنی بر آموزه های اصیل دینی، معارف توحیدی و فرهنگ عاشورایی. آمیزه ای از «سوگ» و «حماسه» و «عرفان» که به مخاطب خود «بصیرت» می دهد و جان و جهانش را با فرهنگ و حقیقت عاشورا پیوند می زند. در «شعر عاشورایی»، شاعر به کربلا و قیام حسینی به چشم یک «واقعه» حماسی، عبرت آموز و بصیرت افزا که مقدمه قیامت و رستاخیز است نگاه می کند. واقعه سترگ و شگفتی که پیش و بیش از گریستن، باید بر آن «نگریست»، از آن عبرت گرفت و از درک و دریافت و بازخوانی پیام های انسان ساز آن بصیرت پیدا کرد.

نکته دیگر این که شعر عاشورایی بیشتر «موضع مند» است تا «موضوع مند». به این معنا که ممکن است در ظاهر و صورت هیچ نشانه صریح و مستقیمی ازعاشورا نداشته باشد، ولی در باطن وسیرت سرشار از آموزه های عاشورایی باشد. وقتی استاد شهید مرتضی مطهری می گوید: «شمر زمانه ات را بشناس»، یعنی با پیدا کردن بصیرت، فرزند زمان خویش باش و در شعر عاشورایی پیش و بیش از موضوع، موضع عاشورایی داشته باش.

متاسفانه امروز بعضی با این استدلال که بدون اذن و عنایت اهل بیت(ع) و روح القدس نمی توان به حریم شعر آیینی پا نهاد و در مدح و منقبت آنان شعر گفت، شعر آیینی را در هاله ای از تقدس پیچیده‌اند و به هیچ کس اجازه ورود به حوزه نقد و آسیب شناسی آن را نمی دهند. به خاطر همین فضای بسته و سنگین کار به جایی رسیده که حتی طرح مباحث ساده «واژه شناسی شعر آیینی» برای دلسوزان و دغدغه مندان این عرصه دشوار و دردسرساز شده است.

علی‌رغم چنین تصوری، «امین» شعر انقلاب، این گونه ادبی را از نقد بی نیاز نمی دانند و همواره در خط مقدم این جبهه به روشنگری پرداخته و بر این نکته تاکید کرده اند که در برابر بیان مطالب انحرافی و خرافی که باعث مخدوش شدن چهره اسلام و وهن خاندان رسالت می شود، نباید ساکت، بی تفاوت و منفعل بود و با مواخذه و تذکر به شاعر و مداح باید از تکرار چنین مسائلی پیشگیری کرد. تا آنجا که به یاد دارم، در دیدارهای سالانه هر گاه در حضور ایشان شعر یا مرثیه ای خوانده شده که با روح دین و آیین در تقابل بوده، بدون هیچ ملاحظه ای به شاعر و مداح آن تذکر داده و خواستار اصلاح شعر یا مرثیه شده اند. ایشان در مقام مرجعی صاحب فتوا و عالمی روشن اندیش و بصیر، طرح مسائل غلط و خلاف آموزه های دینی و قرآنی را در شعر آیینی جایز نمی دانند و بر این دقیقه پای می فشارند که شعر اصیل دینی باید «متکی و مستند به معارف حقه‌ الهیه» باشد. توصیه هنوز و همیشه ایشان حفظ میراث عاشورا و فرهنگ انسان ساز حسینی از دستبرد تحریفات و خرافات است.

حنجره شعر آیینی و عاشورایی باید منادی «وحدت» باشد، نه بلندگوی اختلاف و تفرقه و حنجره‌ای برای دمیدن در تنور عصبیت‌های دینی و مذهبی. شاعر آیینی باید به دنبال تألیف قلوب و «وصل» باشد، نه به دنبال اختلاف‌افکنی و «فصل». ولی معدودی از شاعران به خاطر غفلت از این مهم گاهی برای بزرگ کردن معصومین شیعه (ع) سایر پیامبران و اولیای الهی را کوچک می‌کنند. مثلاً گاهی حضرت عیسی و حضرت موسی(ع) را غلام پیامبر اکرم(ص) و حضرت مریم (س) را کنیز حضرت زهرا(س) می‌نامند، مثلا خطاب به امام حسین می‌گویند: «غلامان حریم خانه‌ات، موسی و عیسی»، و یا در مدح و منقبت حضرت زهرا(س) می‌گویند: «حضرت مریم، کنیز خانه‌ات»، در حالی که اکثر علما به احترام گذاشتن به مقدسات سایر ادیان تأکید دارند. مقام معظم رهبری نیز بارها در بیانات خویش صریحاً فرموده‌اند: «توهین به مقدسات سایر مذاهب حرام شرعی است». وقتی ما در صلوات بر رسول خدا از عبارت «آل‌ محمد» استفاده می‌کنیم؛ در واقع این عبارت به تمام اولیاء الهی اشاره دارد که پیامبر اکرم(ص) خاتم راه توحیدی آنهاست، و حضرت عیسی و موسی(ع) و همه انبیاء الهی و همچنین حضرت مریم(س) نیز در ذیل سلسله نورانی «آل محمد» قرار می‌گیرند که احترام و تکریم آنان واجب است.

امروز یکی از بزرگ ترین آفاتی که شعر آیینی ما را تهدید می‌کند بحث «غالی‌گری» یا غلو در این گونه ادبی است. امروز به خاطر توقف قافله شعر آیینی در منزل محبت و عدم پیوند محبت با معرفت و بصیرت دینی، این قافله سر از ترکستان «غالی گری» در آورده و از جان و جهان بسیاری از شعرهای ما بوی کفر و شرک به مشام می‌رسد و رفته‌ رفته شعر آیینی ما به شعری «ضدآیینی» تبدیل می‌شود! شعری که «پیشانی نوشت» آیینی دارد، اما سرشت و سرنوشت آیینی، نه! «موضوع» دینی دارد، اما «موضع» دینی، نه. حال آن که ترکیب معجزه آسای«محبت با معرفت» است که روح انسان را متحول می کند و به پیروی و تبعیت از خاندان رسالت وا می دارد. ولی وقتی تنها با عصای محبت در این مسیر به پیش می رویم، در باتلاق «غالی گری» و «شرک» فرو می‌غلطیم که نتیجه محتوم آن چیزی جز گمراهی و ضلالت نیست. به این معنا که به جای بازخوانی و فراگیری بزرگ ترین درس پیامبر(ص) که بت شکنی و یکتاپرستی است، می آییم از پیامبر(ص)، علی(ع)، حسین(ع) و دیگر بزرگان دینی بت می سازیم و به جای خداپرستی به معصوم پرستی می نشینیم!

نکته دیگر این که عمود خیمه محبت، «معرفت» است. محبت هیچ گاه بدون معرفت در دل انسان شکل نمی‌گیرد و نطفه نمی‌بندد. یعنی نمی‌شود اول عاشق کسی شد، بعد او را شناخت. طبق آیات و روایات قرآنی، «محبت حسینی» فرزند «معرفت حسینی» است. از این منظر، اگر ما خود را مُحب واقعی حسین می‌دانیم، باید آثار این محبت را در سلوک انسانی و اسلامی خود رصد کنیم و ببینیم. آثار محبت واقعی به اباعبدالله(ع)، بندگی، یکتاپرستی، بیداری، حق‌طلبی، آزادگی، ظلم‌ستیزی و در نهایت پیروی و تبعیت از آن امام هُمام است، نه معصیت و گناه. ولی وقتی می‌گوییم حسین و ادب و آداب عزاداری را زیرپا می‌گذاریم، وقتی می‌گوییم حسین و با خواندن نوحه «لا اله الا زینب» از آستان بندگی حضرت حق روی بر می‌تابیم، وقتی می‌گوییم حسین و قمه می‌زنیم، وقتی می‌گوییم حسین و نوحه‌های لس آنجلسی می‌خوانیم، وقتی می‌گوییم حسین و در هیئت‌ها لخت می‌شویم، وقتی می‌گوییم حسین و مردم‌آزاری می‌کنیم، وقتی می‌گوییم حسین و دروغ می‌گوییم، وقتی می‌گوییم حسین و با آبروی اسلام بازی می‌کنیم... همه این نشانه‌ها به ما می‌گوید که محبت ما، محبت آمیخته با معرفت نیست.

5 - مهم‌ترین آسیب‌های شعر عاشورایی را چه می‌دانید؟

حنجره شعر آیینی و عاشورایی باید منادی «وحدت» باشد، نه بلندگوی اختلاف و تفرقه و حنجره‌ای برای دمیدن در تنور عصبیت‌های دینی و مذهبی. شاعر آیینی باید به دنبال تألیف قلوب و «وصل» باشد، نه به دنبال اختلاف‌افکنی و «فصل». ولی معدودی از شاعران به خاطر غفلت از این مهم گاهی برای بزرگ کردن معصومین شیعه (ع) سایر پیامبران و اولیای الهی را کوچک می‌کنند. مثلاً گاهی حضرت عیسی و حضرت موسی(ع) را غلام پیامبر اکرم(ص) و حضرت مریم (س) را کنیز حضرت زهرا(س) می‌نامند، مثلا خطاب به امام حسین می‌گویند: «غلامان حریم خانه‌ات، موسی و عیسی»، و یا در مدح و منقبت حضرت زهرا(س) می‌گویند: «حضرت مریم، کنیز خانه‌ات»، در حالی که اکثر علما به احترام گذاشتن به مقدسات سایر ادیان تأکید دارند. مقام معظم رهبری نیز بارها در بیانات خویش صریحاً فرموده‌اند: «توهین به مقدسات سایر مذاهب حرام شرعی است». وقتی ما در صلوات بر رسول خدا از عبارت «آل‌ محمد» استفاده می‌کنیم؛ در واقع این عبارت به تمام اولیاء الهی اشاره دارد که پیامبر اکرم(ص) خاتم راه توحیدی آنهاست، و حضرت عیسی و موسی(ع) و همه انبیاء الهی و همچنین حضرت مریم(س) نیز در ذیل سلسله نورانی «آل محمد» قرار می‌گیرند که احترام و تکریم آنان واجب است.

امروز یکی از بزرگ ترین آفاتی که شعر آیینی ما را تهدید می‌کند بحث «غالی‌گری» یا غلو در این گونه ادبی است. امروز به خاطر توقف قافله شعر آیینی در منزل محبت و عدم پیوند محبت با معرفت و بصیرت دینی، این قافله سر از ترکستان «غالی گری» در آورده و از جان و جهان بسیاری از شعرهای ما بوی کفر و شرک به مشام می‌رسد و رفته‌ رفته شعر آیینی ما به شعری «ضدآیینی» تبدیل می‌شود! شعری که «پیشانی نوشت» آیینی دارد، اما سرشت و سرنوشت آیینی، نه! «موضوع» دینی دارد، اما «موضع» دینی، نه. حال آن که ترکیب معجزه آسای«محبت با معرفت» است که روح انسان را متحول می کند و به پیروی و تبعیت از خاندان رسالت وا می دارد. ولی وقتی تنها با عصای محبت در این مسیر به پیش می رویم، در باتلاق «غالی گری» و «شرک» فرو می‌غلطیم که نتیجه محتوم آن چیزی جز گمراهی و ضلالت نیست. به این معنا که به جای بازخوانی و فراگیری بزرگ ترین درس پیامبر(ص) که بت شکنی و یکتاپرستی است، می آییم از پیامبر(ص)، علی(ع)، حسین(ع) و دیگر بزرگان دینی بت می سازیم و به جای خداپرستی به معصوم پرستی می نشینیم!

نکته دیگر این که عمود خیمه محبت، «معرفت» است. محبت هیچ گاه بدون معرفت در دل انسان شکل نمی‌گیرد و نطفه نمی‌بندد. یعنی نمی‌شود اول عاشق کسی شد، بعد او را شناخت. طبق آیات و روایات قرآنی، «محبت حسینی» فرزند «معرفت حسینی» است. از این منظر، اگر ما خود را مُحب واقعی حسین می‌دانیم، باید آثار این محبت را در سلوک انسانی و اسلامی خود رصد کنیم و ببینیم. آثار محبت واقعی به اباعبدالله(ع)، بندگی، یکتاپرستی، بیداری، حق‌طلبی، آزادگی، ظلم‌ستیزی و در نهایت پیروی و تبعیت از آن امام هُمام است، نه معصیت و گناه. ولی وقتی می‌گوییم حسین و ادب و آداب عزاداری را زیرپا می‌گذاریم، وقتی می‌گوییم حسین و با خواندن نوحه «لا اله الا زینب» از آستان بندگی حضرت حق روی بر می‌تابیم، وقتی می‌گوییم حسین و قمه می‌زنیم، وقتی می‌گوییم حسین و نوحه‌های لس آنجلسی می‌خوانیم، وقتی می‌گوییم حسین و در هیئت‌ها لخت می‌شویم، وقتی می‌گوییم حسین و مردم‌آزاری می‌کنیم، وقتی می‌گوییم حسین و دروغ می‌گوییم، وقتی می‌گوییم حسین و با آبروی اسلام بازی می‌کنیم... همه این نشانه‌ها به ما می‌گوید که محبت ما، محبت آمیخته با معرفت نیست.

وقتی شعرهای شاعران برجسته ادبیات فارسی مانند فردوسی، سنایی، عطار، مولانا، سعدی، حافظ و ... را بررسی می‌کنیم، از فخامت و ارجمندی شعرها در می یابیم که این سروده‌ها برآمده از جان و جهان شاعرانی است که به مدد «معرفت دینی»، گوهر و جوهر دین را دریافته اند و به سفارش فطرت توحیدی خویش دست به خلق و آفرینش این آثار زده اند. شاعر آیینی اصیل، شاعری مومن و باورمند است که بی هیچ چشمداشتی و تنها به نیت تقرب به آستان حضرت دوست در این مسیر روشن گام بر می دارد. نه به سفارش این جشنواره و آن سوگواره.

نبود یک فرایند خودجوش و طبیعی در عرصه خلق و آفرینش آثار ادبی با موضوع دین و آیین، از دیگر روزنه های مسدودی است که برای گشودن آن باید به فکر راه چاره بود. متأسفانه جامعه ادبی امروز ما، کمی کج سلیقه و شرطی شده است، به ویژه نسل شاعران جوان که منتظر انتشار فراخوان سازمان ها و نهادهای دولتی و بعضا خصوصی هستند تا مطابق ذوق و ذائقه آنها و به قصد برخورداری از برکات دنیوی و اخروی دست به آفرینش ادبی بزنند. کاری هم به این ندارند که محتوا و مضمون شعرشان منطبق بر آموزه های اصیل وحیانی و قرآنی هست یا نه! چون در چنین سلوکی آنچه که مهم است پسند مشتری است و لاغیر!

واقعیت این است که بعضی از شاعران روزگار ما جز «طبع روان» سرمایه دیگری ندارند. یعنی از شعر و شاعری فقط وزن و قافیه و ردیف را بلدند و لاغیر. بدیهی است شاعری که از علوم زمانه خویش هیچ بهره ای نبرده و تنها با اتکاء به «بخت جوان» و «طبع روان» پا به وادی ادبیات گذاشته است، در «صورت» متوقف می ماند و جز «زبان بازی» و «خیال پردازی» متاع دیگری برای عرضه کردن نخواهد داشت. چنین شاعری وقتی می‌بیند حرفی برای گفتن ندارد و دچار «فقر اندیشه» است، به ناگزیر در دام‌چاله صورت‌گرایی(فرمالیسم) محض سقوط می کند و سر از ترکستان ابتذال و سطحی نگری در می آورد. در نتیجه عاشقانه هایش آیینه عریانی(اروتیک)، آیینی هایش آیینه غالی گری و کژتابی های مضمونی و اعتقادی، و شعر طنزش نیز آیینه لودگی و بیهودگی می شود.

6 - به نظر می‌رسد شعر عاشورایی به نحوی جای اشعار مناجاتی و قصاید اندرزگونه را گرفته و آنها را کمرنگ کرده است و شاعران ما کمتر اشعار پندیات و موعظه‌ای می‌سرایند. دلیل این مسئله را چه می‌دانید؟

بله، نکته کاملا درستی است. امروز به شهادت بسیاری از صاحب نظران وپژوهش گران، در مجموعه اشعار شاعران معاصر به ندرت با توحیدیه های عمیق و فاخری از جنس توحیدیه های بالا روبرو می شویم. از همین رو، با دریغ و تاسف باید گفت که شعر توحیدی و نیایشی حلقه گمشده شعر دینی و آیینی روزگار ماست. برای اثبات این ادعا کافی ست تاملی اجمالی در هزاران هزار دفتر شعری که در طول سال های بعد از انقلاب از سوی شاعران چاپ و منتشر شده است، داشته باشیم. دفاتری که در پیشانی نوشت اکثر آن ها - به جز مواردی معدود - به شعری در تسبیح و ستایش ذات اقدس پروردگار بر نمی خوریم.

آری، «توحید»، گوهری است که در شعر آیینی شاعران روزگار ما در حاشیه قرار گرفته و با کمال تاسف جای خود را به غالی گری و معصوم پرستی داده است. در حالی که شعر اصیل دینی و آیینی ما پیش و بیش از هر چیز باید مُبلغ توحید و یکتاپرستی باشد، چون شعار کلیدی و محوری اسلام و عصاره همه تعالیم قرآنی چیزی جز «لا اله الا الله» نیست. این یک انحراف بزرگ است. حقیقت تلخی ست که با حقیقت محمدی و آموزه های قرآنی و وحیانی سازگاری ندارد. ما به عنوان شاعرانی که رسالت تبلیغ دین و آیین محمدی را به دوش می کشیم نباید از صراط مستقیم «توحید و یکتاپرستی» منحرف شویم. اگر در مسیری غیر از این گام برداریم، بدون تعارف مصداق«خسر الدنیا و الاخره» خواهیم بود.

امروز شوربختانه در حوزه شعر دینی و آیینی شاهد چرخه وارونه ای هستیم. به این معنا که شاعران در عرصه خلق و آفرینش ادبی در برابر مداحان دچار انفعال شده اند. یعنی به جای آن که شاعر با معرفی شعر خوب و فاخر ذوق مداح را بالا ببرد، مداح با سفارش شعر نازل ذوق و سلیقه شاعر را پایین می آورد!

به جای آن که مداح برای گرفتن شعر خوب به شاعر مراجعه کند، شاعر به سفارش مداح شعر کوچه – بازاری می گوید تا شعرش توسط مداح خوانده شود! و این یعنی چرخه معیوب. در حالی که شاعر باید در این حوزه جلودار و پرچمدار باشد. در تاریخ هزار و دویست ساله ادبیات فارسی وقتی به وجود مفاخری چون فردوسی، ناصرخسرو، عطار، مولانا، سعدی، حافظ و ... افتخار می‌کنیم، به این دلیل است که آنها در جامعه خود پیشتاز ، جریان‌ساز و تحول‌آفرین بوده‌اند. اما به نظر می رسد شاعران امروز مرجعیت ادبی خود را از دست داده‌اند و جایگاه و پایگاه ادبی گذشته را ندارند. چرا که به خاطر مشغله های کاذب غیر ادبی، کمتر به دنبال کسب فضائل اخلاقی، مطالعه و تحقیق هستند، و بیش تر بر اساس گفته ها و شنیده ها شعر می گویند که نام آن را باید «عوام زدگی» ادبی گذاشت.

امروز اما به شهادت بسیاری از صاحب نظران وپژوهش گران، در مجموعه اشعار شاعران معاصر به ندرت با توحیدیه های عمیق و فاخری از جنس توحیدیه های بالا روبرو می شویم. از همین رو، با دریغ و تاسف باید گفت که شعر توحیدی و نیایشی حلقه گمشده شعر دینی و آیینی روزگار ماست. برای اثبات این ادعا کافی ست تاملی اجمالی در هزاران هزار دفتر شعری که در طول سال های بعد از انقلاب از سوی شاعران چاپ و منتشر شده است، داشته باشیم. دفاتری که در پیشانی نوشت اکثر آن ها - به جز مواردی معدود - به شعری در تسبیح و ستایش ذات اقدس پروردگار بر نمی خوریم.

آری، «توحید»، گوهری است که در شعر آیینی شاعران روزگار ما در حاشیه قرار گرفته و با کمال تاسف جای خود را به غالی گری و معصوم پرستی داده است. در حالی که شعر اصیل دینی و آیینی ما پیش و بیش از هر چیز باید مُبلغ توحید و یکتاپرستی باشد، چون شعار کلیدی و محوری اسلام و عصاره همه تعالیم قرآنی چیزی جز «لا اله الا الله» نیست. این یک انحراف بزرگ است. حقیقت تلخی ست که با حقیقت محمدی و آموزه های قرآنی و وحیانی سازگاری ندارد. ما به عنوان شاعرانی که رسالت تبلیغ دین و آیین محمدی را به دوش می کشیم نباید از صراط مستقیم «توحید و یکتاپرستی» منحرف شویم. اگر در مسیری غیر از این گام برداریم، بدون تعارف مصداق«خسر الدنیا و الاخره» خواهیم بود.

وقتی ما بر این سفره نورانی می نشینیم، باید ادب و آداب هم سفره بودن با خاندان رسالت را رعایت کنیم. ادب حکم می کند که ما از بزرگان دینی پیروی کنیم و پیروی از آنان امکان پذیر نیست مگر با تبیین سیره عملی آنان. بلا استثناء همه بزرگان دینی - قبل از هر چیز - بندگان صالح خدا بودند و در مسیر بندگی حضرت حق گام بر می داشتند. ما نیز اگر خود را مُحب و دوستدار خاندان رسالت می دانیم باید از آن ذوات مقدس درس «بندگی» بیاموزیم.

این نقیصه، ریشه در مناسبت زدگی و جشنواره زدگی دارد که به بازتولید «شعر مذهبی» منجر می شود. ما باید به دنبال تقویت «شعر معنوی» باشیم.

شعر مذهبی از آنجا که بیشتر محصول سفارش و متکی بر انگیزه‌های بیرونی است، ریشه در «کوشش» صرف دارد. شعری است «ساختنی» و «پرداختنی» با مولفه هایی چون زبان آوری، صنعتگری و دلبرانگی. از همین رو بدون جشنواره، سوگواره، کنگره و همایش نمی تواند به زندگی خود ادامه دهد. این شعر هویت مستقلی ندارد و بر مبنای «آنچه شما خواسته اید»، مطابق با ذوق و ذائقه جشنواره ها و سوگواره ها شکل می‌گیرد. از این منظر، در شعر مذهبی تقدم با «چگونه گفتن» است، در شعر معنوی با «چه گفتن».

شعر معنوی اما از آنجا که منبعث از فطرت حقیقت جوی شاعر است، همچون شعر حافظ آمیزه ای از«جوشش و کوشش» است. شعری است که در بستر«جوشش» و کشف و شهود، و با تکانه‌های تکاپو به بار می‌نشیند و در کارگاه کوششی مومنانه صیقل می‌خورد.

به تعبیر دیگر می‌توان گفت که شعر مذهبی بیشتر محصول «جلوت» است، ولی شعر معنوی محصول «خلوت». شاعر مذهبی تابعی از تشویق و تنبیه و عقاب و ثواب است و نیاز به جلوه فروشی و دیده شدن دارد، ولی شاعر معنوی بی نیاز از تشویق و تنبیه است و برای امری قدسی که شایستگی پیروی دارد حرکت می‌کند.

ماهنامه خیمه، اسفند 1401، شماره 152