_____________________________________________________________________________________

 

     حکایت بعضی از آدم ها مثل حکایت سر به مُهرِ حسین آهی و دنیاست. خیلی ها فکر می کنند حسین آهی از دنیا عقب ماند، ولی حقیقت این است که دنیا از «وارستگی و فروتنی» حسین آهی عقب ماند. استاد آهی به شکل غیر قابل باوری به دنیا بی اعتنا بود. چهل سال بود که با یک پیراهن آستین کوتاه مشکی جلوی چشم های حیرت زده دنیا ظاهر می شد و فقط به اندازه ای که زنده بماند غذا می خورد. گاهی با جوراب ها و کفش های لنگه به لنگه اش دنیا را حسابی دست می انداخت و با رندی تمام برای عالیجناب دنیا شکلک در می آورد. خلاصه کفر دنیا را در آورده بود، چون چیزی برای از دست دادن نداشت. این دو سه ماه آخر هم که یک بیماری لاعلاج در جانش ریشه دوانده بود، برای تامین هزینه های درمانی – بی آن که بی احدالناسی رو بیاندازد - به کتابخانه شخصی اش که گنجینه ای بی نظیر از کتاب های مرجع و پژوهشی بود، چوب حراج زده بود. آری، آهی در قبای بلند فقر، گمنامی و فروتنی برای خودش عالمی داشت. آخرین شیطنت و شوخی زندگی اش هم این بود که توی بازی قایم باشک زندگی به همه ما گفت چشم بگذاریم و ناگهان در ناکجای آسمان برای همیشه ناپدید شد...!

 

تولدی دوباره

     استاد حسین آهی در شمار انسان های بزرگی است که با «درگذشت» و پوست اندازی دنیوی تمام نخواهد شد، بلکه زندگی تازه ای را آغاز خواهد کرد. ادیب بزرگی که به اعتبار احاطه بر علوم زمانه اش، به راستی و درستی شایسته عنوان «حکیم» بود. شاعر آزاده و انسان دوستی که با وجود فرزانگی و بزرگی، به واسطه عزت نفس و مناعت طبع، خویشتنِ خویش را از چشمِ تنگ مردم دنیادار و اصحاب زور و زر و تزویر می دزدید و در قبای بلند فقر، گمنامی و فروتنی روزگار می گذراند. و به برکت همین فروتنی، آوازه ای بلند و نامی سربلند یافته بود، آن گونه که آفرین گویانش بزرگان گوهرشناسی چون شفیعی کدکنی، مهدی اخوان ثالث و بهاءالدین خرمشاهی بودند. حسین آهی، مصداق درست این شعر حکیمانه بود:

کسي کو ز دانش برد توشه‏ ای

جهاني است بنشسته در گوشه‏ ای‏

آری، آهی «جهانی» بود که بی هیچ های و هیاهو، آرام در گوشه ای نشسته بود و به زیاده خواهی «آدم های منحنی» می خندید. آدم های جاه طلب کوتاه قامتی که در نهایت جهل و تهی مغزی با پا گذاشتن بر شانه دیگران خود را بالا می کشند و کوس «اناالحق» می زنند!

حسین آهی به واسطه همین تجرد و وارستگی، پیش و بیش از هر چیز دیگری، هنرمندی آزاده و انسان دوست بود. شاعری ملول از دیو و دد که با شبچراغ شعر و شعور، در کوچه های بی پیر دنیا به دنبال انسان می گشت. به دنبال «آن که یافت می نشود»:

دی شیخ با چراغ همی ‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌ نشود، جُسته‌ایم ما

گفت آنک یافت می ‌نشود آنم آرزوست

و اما برای معرفی «حسین آهی» به نسل امروز که گوهر بی بدیل شعر و ادبیات روزگار ما بود، نیازی به برشمردن فهرست بلندبالای آثارش نیست. برای معرفی آن دانشی مرد فرزانه که اکنون دریغاگوی او هستیم، همین اندازه کافی ست که بگوییم:

از شمار دو چشم، یک تن کم

وز شمار خرد، هزاران بیش

 

خاطره ای شیرین از آهی

استاد حسین آهی تعریف می کرد که روزی در یکی از کنگره های ادبی - قبل از شعرخوانی - دیدم جوانی از دور با شور و شوقی زاید الوصف دارد به طرف من می آید. جوان وقتی به من رسید، با گفتن استاد، استاد مثل کسی که گمشده اش را بعد از سال ها پیدا کرده، ناگهان خودش را در آغوش من انداخت و مشغول روبوسی شد.

بعد از روبوسی و احوالپرسی، بلافاصله کاغذ سفیدی از جیبش در آورد و آن را روبروی من گذاشت و با شیفتگی تمام از من خواهش کرد که به عنوان یادگاری به او یک امضا بدهم. من هم که از این همه شیفتگی و ارادت او به خودم متعجب شده بودم، در کمال فروتنی روی کاغذ را امضا کردم و به آن جوان دادم. اما جوان بعد از دیدن امضا و خواندن نام من، مثل کسی که روی او آب یخ ریخته باشند! یک دفعه از هم وارفت و با سرخوردگی تمام، کاغذی را که امضا کرده بودم پس داد و گفت: ببخشید، من فکر کردم شما استاد «آقاسی» هستید!!

با آرزوی آمرزش و آرامش برای روح پر فتوح استاد حسین آهی، در آستانه ماه محرم و ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، با بازخوانی غزلی عاشورایی از آن عزیز سفرکرده، این نوشتار را به پایان می برم:

 

می‌خواست کفر، افکند از جوش، کعبه را

تا اهل دین، کنند فراموش، کعبه را

بگرفت جا به دامن کرب‌وبلا حسین

با درد و غم نمود هم‌آغوش، کعبه را

شد زنده دین حق ز قیامش اگرچه، کرد

اندر عزای خویش سیه‌پوش، کعبه را

خون خدا به کرب‌وبلا موج می‌زند

بینم ولیک، ساکت و خاموش، کعبه را

بوی خوشی که می‌وزد از تربت حسین

گویی که برده تا ابد از هوش، کعبه را

بنگر مقام و رتبه، که در پیش کربلا

شد حلقۀ ارادت، در گوش، کعبه را

از بس که اشک ریخته، در ماتم حسین

چون زمزم است، چشمۀ پرجوش، کعبه را

یا نیست جز خیال شه کربلا به سر

یا خاطرم نموده فراموش، کعبه را

 

کیهان، یکشنبه 20 مرداد 1398 ، شماره 22256

http://kayhan.ir/files/fa/publication/pages/1398/5/19/1637_19546.pdf